سردار شهید محمد اسلامی نسب

دلنوشته ها و اشعار جالب

سردار شهید محمد اسلامی نسب

دلنوشته ها و اشعار جالب

سردار شهید محمد اسلامی نسب

1- شهادت آنچنان شیرین و لذت بخش است که با هیچ کدام،از وعده های دینوی او را مقیاسی نیست. شهادتی که دشمن با هیچ سلاحی علیه او نمی تواند به مبارزه در آید و همه تیغ های دشمن در مقابلش کند و بی اثر است.



2 - من هر وقت نام مبارک بی بی فاطمه الزهرا (س)را به زبان میارم نا خودآگاه از خود بی خود میشوم و مطمئن هستم که ایشان ما را شر منده نمیکنه

پیوندهای روزانه

۴۴ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۳۱
حسین کازرونی


با ورود تکنولوژی به زندگی انسان‌ها، سبک زندگی تغییرات وسیعی داشته و این تغییرات با خود رفتارهای جدید، دیالوگ‌ها و مسائل جدیدی را ایجاد کرده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۵
حسین کازرونی







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۱۷
حسین کازرونی
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . مردی سوار بر خرش آنجا رسید. از خر فرود آمد و خرِ خود را کنار اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.

شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند.

مرد آن سخن نشنید و با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد.

مرد گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد.

شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. مرد او را کشان کشان نزد قاضی برد.

قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.

قاضی به مرد شاکی گفت :  این مرد لال است ………؟

مرد گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته ……
قاضی پرسید : با تو سخن گفت …….؟

او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند……. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.

شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: “جواب ابلهان خاموشی ست


امثال و حکم-علی اکبر دهخدا
به نقل از : bma
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۲:۰۹
حسین کازرونی

عمار یاسر کیست؟


عمار, معیار حق بود. رسول خدا(ص) فرموده بود: عمار با حق است و از آن جدا نمى شود. از این رو در بروز فتنه ها وقتى کار بر مردم مشتبه مى شد, نگاه مى کردند عمار در کدام طرف است, همان جبهه را جبهه حق مى دانستند. در نبرد صفّین نیز, وجود عمار در میان لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) دلیلى بود بر اینکه این سو حق, و جبهه مقابل, باطل و ستمگر است.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۵۷
حسین کازرونی




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۸:۴۴
حسین کازرونی


اجرای تعزیه در فرهنگسرای خاوران --  1394



رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت


در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


منبع : تسنیم  ( مشاهده ی تمام عکس ها )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
حسین کازرونی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۸
حسین کازرونی

 

   *خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)  روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.  بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟  شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه‏ بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده‌‏ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.  آمنه‏ بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!  عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.  داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت‏ یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه‌ای مستمند است ازدواج کند.  پس به گوشه‏‌ای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می‏بایست با دقت در آن می‏اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.  داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.  شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.  پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بی‏درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.  وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو هم‌‏افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.  ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می‏خواهم شکر خدا را به مقداری که می‏توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می‏دانم که هر چه کوشش کنم نمی‏توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.  چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.     ************************************  *داستان طلبه و شاهزاده  شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.  دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشه‌ای از اتاق خوابید.  صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!  شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.  شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد.     ************************************     *هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر می‌شود  درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟  حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.  گفت: ابداً راضی نیستم.  گفت: قیمتش را می‌دهم.  گفت: راضی نمی‌شوم.  صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!  پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.  گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!     ************************************     *گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت  مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می‌گوید: در اصفهان تحصیل می‌کردم، اساتید آن روز اصفهان کم ‌نظیر بودند،‌ مانند آیت‌الله کلباسی،‌ مرحوم آقا سیدباقر درچه‌ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.  من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه‌های علمی من بالا می‌رفت که نامه‌ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد-،‌ در نامه آمده بود:‌ حسین عزیزم ‌به بروجرد بیا، ‌من وسایل عروسی تو را فراهم کرده‌ام.  نامه‌ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمی‌کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده‌است: «و بِالوالدین احساناً».  بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:‌ حالا می‌خواهی بروی برو! آیت‌الله بروجردی بعدها ‌گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله‌های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!     منبع : خبرگزاری فارس    

 

*خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)

روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.

بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟

شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه‏ بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده‌‏ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.

آمنه‏ بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!

عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.

داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت‏ یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه‌ای مستمند است ازدواج کند.

پس به گوشه‏‌ای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می‏بایست با دقت در آن می‏اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.

داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.

شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.

پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بی‏درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.

وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو هم‌‏افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.

ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می‏خواهم شکر خدا را به مقداری که می‏توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می‏دانم که هر چه کوشش کنم نمی‏توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.

چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.

 

************************************

*داستان طلبه و شاهزاده

شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد.

 

************************************

 

*هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر می‌شود

درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟

حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.

گفت: ابداً راضی نیستم.

گفت: قیمتش را می‌دهم.

گفت: راضی نمی‌شوم.

صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!

پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.

گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!

 

************************************

 

*گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت

مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می‌گوید: در اصفهان تحصیل می‌کردم، اساتید آن روز اصفهان کم ‌نظیر بودند،‌ مانند آیت‌الله کلباسی،‌ مرحوم آقا سیدباقر درچه‌ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.

من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه‌های علمی من بالا می‌رفت که نامه‌ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد-،‌ در نامه آمده بود:‌ حسین عزیزم ‌به بروجرد بیا، ‌من وسایل عروسی تو را فراهم کرده‌ام.

نامه‌ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمی‌کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده‌است: «و بِالوالدین احساناً».

بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:‌ حالا می‌خواهی بروی برو! آیت‌الله بروجردی بعدها ‌گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله‌های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!

 

منبع : خبرگزاری فارس

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۶
حسین کازرونی











برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۱۹
حسین کازرونی




بازی استقلال ، راه‌‌آهن

1394/07/03
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۲۶
حسین کازرونی


    تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه
    وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود:

    جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰،

    جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲
    تولید و در ۹۷ کیلو

    تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که دراولین حضورش
    درمسابقات خارج ازکشور مقام دوم آورد

    وی تمام مدالهایش را به آستان قدس رضوی تقدیم نمود.

 

مدالهای اهدایی جهان پهلوان تختی نامدار

 

 

تختی پهلوانی بود که علاوه بر قهرمانی وپهلوانیش ،

 

دارای سجایای اخلاقی فراوان بود ازجمله :


همیشه مهربان وخنده رو بود

 


همیشه با خدا بود . بارها درمسابقات خارج،

 


مهری که او نمازمیخواند را می شکافتند تا ببینند درون آن چی است.

 


همیشه به مردم مخصوصا نیازمندان کمک می کرد

 


همیشه فروتن وخاضع بود حتی به کودکان ادب ولطف داشت.


همیشه احترام مادر پیرش را داشت وهنگام

 


اعزام به هرمسابقه ای ،مادر،اورااززیر قرآن رد میکرد

 


همیشه مخالف شاهنشاه بود . محمدرضا پهلوی

 


در پیش آقا تختی، پشیزی نبود واقعا هم نبود.


ساواک بارها او را احضار کرد.


همیشه جسور و شجاع بود مردانه کشتی میگرفت.


ومردانه و بالیاقت تمام ،روی سکو می رفت.


همیشه ساده زیست و در قلوب میلیون ها انسان بود.


بارهادرفرودگاه او را بر روی دست گرفتند.


وهمیشه درقلوب مردمان خواهدماند...


تختی شاه را آدم حساب نمیکرد.


به عکس زیر خوب بنگرید که دربرابرشاه لحظه ای خم نشد.


غلامرضا تختی و شاه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۵
حسین کازرونی

 

رهبر انقلاب:
 
ملّت ایران باید متّحد باشد. از این قضایای هسته‌ای و غیر هسته‌ای و مانند اینها، دودستگی درست نشود که هر دسته یک‌جور بگویند -بالاخره یک کاری است دارد انجام میگیرد ، مسئولینی دارد، دنبال میکنند؛ ان‌شاءالله آنچه منافع ملّی است تشخیص بدهند و دنبال آن باشند -  بین مردم نباید دودستگی به‌وجود بیاید . دشمن این را میخواهد.
 
۱۳۹۴/۴/۲۷
 
 
 
منبع : سایت رهبری
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۹
حسین کازرونی

به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزاری فارس سعید حدادیان چهارشنبه شب در بیست و دومین شب ماه مبارک رمضان به مرثیه‌خوانی و مناجات‌خوانی پرداخت و در سخنانی به دو موضوع سیاسی و فرهنگی اشاره کرد.



***** چکیده *****

یک ماه پیش با رامبد تماس گرفتم و گفتم به نظر من تو مجاهدی در راه خدا...

اینکه یک نفر در جمهوری اسلامی به عنوان هنرمند، رسالتی بر دوشش است که زیر سایه اسلام می‌شود خندید، خنده‌ای که در آن گناه نباشد این خیلی ارزشمند است.


این مداح اهل بیت همچنین با تعریف و تمجید از برنامه «ماه عسل» با مجری گری احسان علیخانی گفت: همچنان که شک نکنید در تیتراژ دوم ماه عسل، اون خانوم که چادر سرش است و ترانه‌ای که آن آقا خوانده است را لب می‌زند اشتباه است. با اینکه مجری‌اش را دوست دارم برنامه‌اش را دوست دارم. فقط دو تا شات است که یک چیز دیگری می‌گوید. دقت کنید چون کسانی که به این جلسه می‌آیند معمولاً از پای این برنامه‌ها می‌آیند این حرفها لازم است.

سعید حدادیان که در مهدیه امام حسن مجبتی در غرب تهران سخن می گفت ادامه داد: حدود 5 هزار مداح روز تولد حضرت زهرا (س) می‌آیند بیت رهبری، تازه یک نمونه است. بیش از 50 مداح در طول سال در محضر آقا می‌خوانند. یک مداح حرف زده. دو تا سؤال کرده اون آقایی که می‌گه جمهوری مداحی! شما واقعاً طرفدار آزادی بیان هستی؟! سؤال من را جواب بده. هنوز من نشنیدم حاج منصور ، سیاسی صحبت کرده باشد. یک سعید حدادیان صحبت کرده. این قدر این حرف‌ها برایتان گران شده است.

وی همچنین با اشاره به حوادث تیرماه سال 78 گفت: آقای موسوی لاری! عمامه شما در جریان سال 78 (که امشب سالگرد وقایع 18 تیر است) که وزیر کشوری بودی از سرتان افتاد. طرفدارهایت عمامه  از سرتان انداختند.

من و امثال من سوختیم. من شاهرگم را می‌د هم که عمامه از سر یک روحانی نیفتد حالا شما می‌گویید تریبون نداری! همان روزنامه که با او مصاحبه کردید، تریبون شما نیست؟!



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۲
حسین کازرونی


دانلود آهنگ زیبا و پر معنی "دیده بگشا " از محمد اصفهانی



دیده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشینت رضا … دیده بگشا بر عدم ، ای مستیِ هستی فزا

دیده بگشا ای پس ازسوء القضا حسن القضا … دیده بگشا از کرم ، رنجورِ دردستان ، علی

بحر ِمرواریدِ غم ، گنجورِ مردستان ، علی



دیده بگشا رنجِ انسان بین و سیلِ اشک و آه … کبرِ پَستان بین و جامِ جهل و فرجامِ گناه

تیر و ترکش ، خون وآتش ، خشمِ سرکش ، بیمِ چاه … دیده بگشا بر سِتم ، دراین فریبستان ، علی

شمعِ شبهای دژم ، ماهِ غریبستان ، علی



دیده بگشا نقشِ انسان ماند با جامی تهی … سوخت لاله ، مرُد لیلی ، خشک شد سروِ سهی

زآگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی … دیده بگشا ای صنم ای ساقیِ مستان ، علی

تیره شد از بیش و کم ، آیینه هستان ، علی … دیده بگشا ای صنم ای ساقیِ مستان ، علی

تیره شد از بیش و کم ، آیینه هستان ، علــــــــــــــــــــــــــی



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۱
حسین کازرونی

33 سال پیش در چنین روزی


آیت الله هاشمی رفسنجانی خطیب نماز جمعه 18 تیر ماه 1361 تهران با اشاره به شهادت امام علی (ع) به شباهت ها و تفاوت های میان جمهوری اسلامی و حکومت امام علی (ع) پرداخت .

.

.

.

ادامه مطلب

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۹
حسین کازرونی

یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته شوریده ای که دران سفر همراه ما بود نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت چون روز شد گفتمش آن چه حالت بود گفت بلبلان را دیدم که بنالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکاندر آب و بهایم از بیشه. اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.


دوش مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش


یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید به گوش؟


گفت : باور نداشتم که تو را

بانگ مرغی چنین کند مدهوش


گفتم این شرط آدمیت نیست

مرغ تسبیح گوی و ما خاموش



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۸
حسین کازرونی

به گزارش سرویس بین الملل جام نیوز، سایت دیلی میل نوشت:

میشل اوباما با اینکه روز پدر را در سفر تفریحی می گذراند، اما در صفحه اینستگرام خود عکس قدیمی از اوباما و دخترانش را منتشر کرد و روز پدر را به اوباما تبریک گفت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۲۱
حسین کازرونی


به گزارش سرویس سیاسی شیرازه، 2 سال از 24 خردادماه سال 92 می گذرد و حجت الاسلام روحانی که فکر نمی کرد شعارهایش با اقبال عمومی مواجه شود، امروز سکاندار امور اجرائی کشور است. دولت یازدهم با شعار تدبیر و امید با در پیش گرفتن مشی اعتدال از همان ابتدا در داخل کشور بر مسئله مهم و حیاتی نجات اقتصاد و بهبود معیشت مردم متمرکز شد و در خارج از مرزها با شعار تعامل سازنده با جهان دنبال گره گشایی از مشکلات بود.





روز گذشته رئیس جمهور روحانی نشستی با رسانه ها داشت تا گزارشی از تلاش 2 ساله دولت برای تحقق شعارهایش در عرصه داخلی و خارجی ارائه کند. بیشتر سخنان و سوالات خبرنگاران حول مسایل اقتصادی، مذاکرات هسته ای و موضوعاتی همچون عفاف و حجاب و لغو کنسرت ها بود. پاسخ های رئیس جمهور این بار کم حاشیه تر از همیشه و بر مبنای امید بخشی بود. کار درستی که نه تنها مسئولین بلکه تمام کسانی که نوعی با افکار عمومی مرتبط هستند بایستی در انجام این رسالت مهم از هیچ کوششی دریغ نکنند اما نباید در بیان واقعیات، سیاه نمایی کرد که امید از جامعه رخت بربندد و نه وضعیت جامعه را گلستان و مدینه فاضله معرفی کرد بلکه باید با پرهیز از محافظه کاری و در باغ سبز نشان دادن، شفاف و صادقانه با مردم صحبت کرد تا همدلی و همزبانی تعبیر شود.

حسن روحانی گفت که تورم را کنترل و کاهش دادیم، رشد اقتصادی را مثبت کردیم، از رکود عبور کردیم وارد رونق شدیم، 9 میلیون و 200 هزار نفر بیمه درمانی شدند؛ 10 میلیون نفر از حاشیه نشین‌های شهرهای بزرگ تحت پوشش خدمات درمانی قرار گرفتند. 11 میلیون نفر تحت پوشش حمایت  کالایی قرار گرفتند. بازار آرام است و ثبات خوبی دارد. افزایش قیمت ها متناسب با نرخ تورم است و...

این آمار و ارقام امیدوارکننده گرچه می تواند از حیث مبنای محاسبه و استاندارهای آماری درست باشد اما با واقعیات جامعه و کف بازار و در یک کلمه جیب مردم همخوانی چندانی ندارد. مردم که از جیب خود به خوبی آگاهند نمی توانند از آمارهای این چنینی ابراز خوشحالی کنند چرا که گرانی های مکرر نمی گذارد این خوشحالی دوامی داشته باشد و لبخند شادی از روی چهره مخاطب امیدوار به آمار و ارقام، رنگ می‌بازد!

 رئیس جمهور روز گذشته گفت: «معیار تورم جیب مردم است. در زمینه گرانی و ارزانی و زندگی هم معیار جیب مردم است.» گرچه اذعان به این موضوه در جای خود اهمیت دارد اما آیا شاخص های آماری که دولت قاطعانه بر صحت آن اصرار می ورزد واقعا بر مبنای جیب مردم محاسبه می شوند؟ مردم این طور فکر نمی کنند و اعتمادی به آمارهای کاهش تورم و رونق اقتصادی و... ندارند چرا که کاهش تورم را در زندگی خود لمس نمی کنند. وقتی نان گران بلای جان مردم! گوشت و لبنیات در سفره ها کمرنگ! دست محرومان از میوه کوتاه و نهایتا سفره ۹۴ کوچک تر از سفره  93 شده چگونه مردم می توانند این دوگانگی را هضم کنند؟

کارشناسان هم با مردم هم نظرند. به عنوان نمونه حسین راغفر استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا معتقد است دولت در حوزه اقتصاد هیچ کار مشخص و روشنی انجام نداده است و بسیار عقب است و تصمیمات در این حوزه بسیار کند اتخاذ می‌شود.

ابراهیم نکو عضو کمیسیون اقتصادی مجلس هم می گوید: اگر بخواهیم از زبان مردم تحلیل کنیم، هنوز اتفاقات خوبی در معیشت مردم اتفاق نیفتاده است

دولت مردان باید در عمل مردم را ولی نعمت خود بدانند و بر این باور باشند، مردم در شرایط حساسی قرار دارند و می دانند که سوء تدبیرها و سوء مدیریتها از یک طرف و تحریم های پرشمار استکبار جهانی از طرف دیگر شرایط بسیار سختی را برای آن ها رقم زده است و در این اوضاع و احوال امیدشان پس از خدواند متعال به سرپنجه های تدبیر دولتمردان است.

مردم صبور و مقاوم می خواهند دولت خود را بیشتر به آن ها نزدیک کند و مسائل را صریح و شفاف با آن ها در میان بگذارد. مردم انتظار دارند اگر دولت آن ها را به صبوری و تحمل رنج و مشقت ها فرا می خواند، خود، پیش قراول این حرکت باشد، نه این که به انواع و اقسام مناسبت ها از جمله سالگرد 24 خرداد با همایش های جورواجور حتی در محرومترین نقاط کشور اقدام به ریخت و پاش کند.

باور این موضوع که دولت اعتدال این روزها، نان و بنزین هزار تومانی را دستاورد می خواند و با کوبیدن بر طبل شادانه، جشن می گیرد برای مردم سخت ناگوار است.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۴
حسین کازرونی



گرداب: داده‌نمای زیر نتیجه بررسی 500 صفحه برتر فارسی زبان شبکه فیس‌بوک است. 


(دریافت داده‌نما در قالب PDF)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۹
حسین کازرونی