سردار شهید محمد اسلامی نسب

دلنوشته ها و اشعار جالب

سردار شهید محمد اسلامی نسب

دلنوشته ها و اشعار جالب

سردار شهید محمد اسلامی نسب

1- شهادت آنچنان شیرین و لذت بخش است که با هیچ کدام،از وعده های دینوی او را مقیاسی نیست. شهادتی که دشمن با هیچ سلاحی علیه او نمی تواند به مبارزه در آید و همه تیغ های دشمن در مقابلش کند و بی اثر است.



2 - من هر وقت نام مبارک بی بی فاطمه الزهرا (س)را به زبان میارم نا خودآگاه از خود بی خود میشوم و مطمئن هستم که ایشان ما را شر منده نمیکنه

پیوندهای روزانه


اجرای تعزیه در فرهنگسرای خاوران --  1394



رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت


در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


منبع : تسنیم  ( مشاهده ی تمام عکس ها )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
حسین کازرونی


 

 

 

 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۷
حسین کازرونی

 

همایش شیرخوارگان حسینی+شیراز+محرم+چادر+اسلام+زن

همایش شیرخوارگان حسینی - 1394 

همایش شیرخوارگان حسینی+شیراز+محرم+چادر+اسلام+زن

همایش شیرخوارگان حسینی - 1394 

همایش شیرخوارگان حسینی+شیراز+محرم+چادر+اسلام+زن

همایش شیرخوارگان حسینی - 1394 

همایش شیرخوارگان حسینی+شیراز+محرم+چادر+اسلام+زن 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۹
حسین کازرونی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۸
حسین کازرونی

 

   *خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)  روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.  بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟  شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه‏ بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده‌‏ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.  آمنه‏ بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!  عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.  داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت‏ یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه‌ای مستمند است ازدواج کند.  پس به گوشه‏‌ای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می‏بایست با دقت در آن می‏اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.  داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.  شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.  پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بی‏درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.  وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو هم‌‏افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.  ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می‏خواهم شکر خدا را به مقداری که می‏توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می‏دانم که هر چه کوشش کنم نمی‏توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.  چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.     ************************************  *داستان طلبه و شاهزاده  شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.  دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشه‌ای از اتاق خوابید.  صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!  شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.  شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد.     ************************************     *هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر می‌شود  درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟  حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.  گفت: ابداً راضی نیستم.  گفت: قیمتش را می‌دهم.  گفت: راضی نمی‌شوم.  صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!  پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.  گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!     ************************************     *گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت  مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می‌گوید: در اصفهان تحصیل می‌کردم، اساتید آن روز اصفهان کم ‌نظیر بودند،‌ مانند آیت‌الله کلباسی،‌ مرحوم آقا سیدباقر درچه‌ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.  من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه‌های علمی من بالا می‌رفت که نامه‌ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد-،‌ در نامه آمده بود:‌ حسین عزیزم ‌به بروجرد بیا، ‌من وسایل عروسی تو را فراهم کرده‌ام.  نامه‌ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمی‌کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده‌است: «و بِالوالدین احساناً».  بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:‌ حالا می‌خواهی بروی برو! آیت‌الله بروجردی بعدها ‌گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله‌های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!     منبع : خبرگزاری فارس    

 

*خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)

روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.

بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟

شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه‏ بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده‌‏ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.

آمنه‏ بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!

عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.

داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت‏ یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه‌ای مستمند است ازدواج کند.

پس به گوشه‏‌ای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می‏بایست با دقت در آن می‏اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.

داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.

شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.

پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بی‏درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.

وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو هم‌‏افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.

ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می‏خواهم شکر خدا را به مقداری که می‏توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می‏دانم که هر چه کوشش کنم نمی‏توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.

چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.

 

************************************

*داستان طلبه و شاهزاده

شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهم‌ترین شاگردان وی می‌توان به ملاصدرا اشاره کرد.

 

************************************

 

*هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر می‌شود

درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می‌کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟

حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می‌آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.

گفت: ابداً راضی نیستم.

گفت: قیمتش را می‌دهم.

گفت: راضی نمی‌شوم.

صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی می‌شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می‌شوم والا راضی نمی‌شوم!

پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره‌ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته‌های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.

گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت‌ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!

 

************************************

 

*گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت

مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می‌گوید: در اصفهان تحصیل می‌کردم، اساتید آن روز اصفهان کم ‌نظیر بودند،‌ مانند آیت‌الله کلباسی،‌ مرحوم آقا سیدباقر درچه‌ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.

من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه‌های علمی من بالا می‌رفت که نامه‌ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد-،‌ در نامه آمده بود:‌ حسین عزیزم ‌به بروجرد بیا، ‌من وسایل عروسی تو را فراهم کرده‌ام.

نامه‌ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمی‌کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده‌است: «و بِالوالدین احساناً».

بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:‌ حالا می‌خواهی بروی برو! آیت‌الله بروجردی بعدها ‌گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله‌های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!

 

منبع : خبرگزاری فارس

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۶
حسین کازرونی











برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۱۹
حسین کازرونی

تحصن «غیرت، رد برجام» از روز دوشنبه ششم مهرماه در اعتراض به روند بررسی برجام توسط تعدادی از طلاب و مردم به صورت خودجوش در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی در حال برگزاری است.

این افراد پلاکاردهایی مبنی بر مخالفت با برجام و کارشکنی آمریکا در این زمینه به همراه دارند. اخبار این تحصن در سایت مرجع جامع حراست از دستاوردهای هسته ای در حال بروز رسانی می‌باشد.































۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۱:۰۹
حسین کازرونی




بازی استقلال ، راه‌‌آهن

1394/07/03
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۲۶
حسین کازرونی


در آخرین سالی که مرحوم دری (١) در قید حیات بود، یک شب از دهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی قبل از منبر از ایشان سؤال می کند که: مراد از این شعر چیست؟


مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی، او بجا آورد


مرحوم دری می گوید: جواب این سؤال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد .


ایشان در فراز منبر قضیه نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و داستان نان جوین خوردن امیرالمؤمنین (ع) را در تمام مدت عمر بیان می نماید، و حتی این که آن حضرت در تمام مدت عمر ابدا نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد . و سپس می گوید:


مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم (ع) است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را تناول کرد . و مراد از پیر مغان حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد، و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید .
این مجموع تفسیر این بیت بود که وی برسر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد .


قبل از پایان سال، مرحوم دری فوت می کند; در سال بعد در دهه محرم در همان شبی که این جوان سؤال را از مرحوم دری می کند، وی را در خواب می بیند که: مرحوم دری به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آن طور پاسخ گفتم . اما چون بدین عالم آمده ام، معنی آن، به طور دیگری برای من منکشف شده است:


مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) و مراد از پیر مغان حضرت سید الشهداء (ع) است . مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علی اکبر (ع) انجام داد .
فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم دری می آید و آن خواب خود را بیان می کند . (٢)


١. مرحوم آقا سید ضیاءالدین دری استاد علوم عقلی و از وعاظ شهیر تهران .
٢ . روح مجرد، یادنامه حاج سید هاشم حداد، آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص ۴۸۳ و ۴۸۴ .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۴
حسین کازرونی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۴۷
حسین کازرونی

مراسم جشن تکلیف آرمیتا فرزند شهید هسته‌ای داریوش رضایی‌نژاد صبح یکشنبه 15 شهریور ماه در تالار شهر مشهد با حضور فعالان فرهنگی و اعضای شورای شهر مشهد برگزار شد.

مقام معظم رهبری به مناسبت به سن تکلیف رسیدن آرمیتا رضایی‌نژاد فرزند شهید رضایی نژاد برای وی یک جلد قرآن کریم هدیه‌ای فرستادند.

آرمیتا در این مراسم در پاسخ به خبرنگار که از او پرسید مرجع تقلیدت کیست؟ با لحن با نمک کودکانه اش گفت: حضرت آقا.


دانلود فیلم




































۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۰
حسین کازرونی








به گزارش خبرنگار دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، بسیج دانشگاه علم و صنعت به مناسبت روز مبارزه با استعمار انگلیس بیانیه ای صادر کرد که متن کامل آن به شرح زیر است:

 

بسم الله القاهر الاعدا


"مایود الذین کفروا من اهل الکتاب و لاالمشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم والله بختص برحمته من یشا  و الله ذوالفضل العظیم"


"نه کافران از اهل کتاب و نه مشرکان،دوست ندارند که هیچ خیری از سوی خدا بر شما نازل شود،در حالی که خدا هرکه را بخواهد به رحمت خود اختصاص میدهد و خدا دارای فضل بزرگی است"

 

۱۲ شهریور سالروز شهادت بزرگ مردی از خطه جنوب ایران اسلامی است. قهرمانی که شرافتمندانه و با دستهای خالی و درنبردی نابرابر در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح امپراطوری بربتانیای کبیر ایستاد و علی رغم اعلام بی طرفی حکومت دون و ضعیف الحکم قاجار در جنگ جهانی اول و در شرایطی که  در تهران، نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، آزادانه حکمرانی می کردند و اشغال سرزمین اجدادی ما را از شمال و جنوب در دستور کار خود قرار داده بودند؛شیرمردی از اهالی دلوار به پشتوانه حکم جهاد علمای دین  توهمات  آنان را در فتح سریع جنوب کشور نقش بر آب کرد.این دلاورمردی ها تا آنجا ادامه پیدا کرد که در انتها استعمار پلید انگلستان به روش همیشگی خود متوسل شد و با خنجری اجیر شده به خیال خام خود او را از صحنه گیتی ربود.رئیسعلی دلواری توسط یکی از نزدیکانش و با ضربه ای از پشت، جام شهادت را نوشید و در جوار مولایش علی بن ابیطالب به خاک سپرده شد. بی تردید چنین مقاومت هایی در قاموس یک ملت به هیچ وجه فراموش نخواهد شد و چون چراغی روشنی بخش تاریخ ایران خواهد بود.


همانگونه که امام خامنه ای فرمودند:


 "آن روز عده‌ی معدودی همراه با یک جوان شجاع ناچار بودند در مقابل قدرت استعماری و استکباری انگلیس، مظلومانه مقاومت کنند؛ اما امروز رئیسعلیهای دلواری کم نیستند، تنها هم نیستند. این جوانهای عزیز ما، این فداکاران ما، این بسیجیان عرصه‌ی نبرد نظامی و نبرد فرهنگی و نبرد سیاسی، امروز در سراسر کشور گسترده هست" امروزه بسیجیان در عرصه نبردهای متفاوت آماده فداکاری و مقابله با توطئه های ابتر استکبار هستند چه آنکه از حیث کمیت و کیفیت قابل مقایسه با آن زمان نیستند و شهریاری ها و احمدی روشن ها تنها ستارگانی معدود در آسمان تابناک این ملت غیورند.


دوازده شهریور به واسطه فدارکاری رئیسعلی دلواری در برابر قدرت لجام گسیخته وبی رحم انگلستان ، روز مبارزه با استعمار انگلیس نامیده شد. استعمار پیری که ملت ایران به هیچ وجه سابقه خیانت ها و خباثتهای آن را از یاد نخواهد برد. با نگاهی به تاریخ استعماری روباه پیر علیه ملت ایران به وضوح دیده می شود که در ذات این دولت استکباری، نفاق و دنس چگونه نهادینه شده است.


با بررسی روابط گذشته انگلیس با ایران چه قبل از پیروزی انقلاب و چه پس از آن، بر اهل تحقیق واضح و مبرهن است که روابط انگلستان و مقاماتشان با ایران هیچ گاه دوستانه و خیرخواهانه نبوده است:


«اشغال ایران د‌‌ر خلال جنگ‌های جهانی اول و د‌‌وم،  قربانی شدن  حدود نیمی از جمعیت کشور طی سالهای ۱۹۱۷تا۱۹۱۹در اثر قحطی بوجود آمده به واسطه  غارت و احتکار  منابع غذایی کشور توسط ارتش انگلستان  ،تحمیل عهد‌‌نامه‌ها و قرارد‌‌اد‌‌های ننگینی چون مفصل،رویتر،لاتاری، تالبوت، هرات، نفت شمال، د‌‌ارسی، ۱۹۱۹، تسلط ۶۰ ساله بر نفت ایران ، دخالت و انحراف نهضت مشروطیت و زمینه سازی قتل جمع کثیری از انقلابیون نظیر شیخ فضل الله نوری، ایفای نقش موثر د‌‌ر کود‌‌تای ۲۸ مرد‌‌اد‌‌ ۱۳۳۲، تسلیح و تجهیز رژیم بعث عراق د‌‌ر جنگ ۸ ساله  ، فرقه سازی و اختلاف اندازی ، مقابله با انقلاب و تلاش برای براندازی آن با کمک امپراطوری رسانه ای یهود، حمایت از گروه های تروریستی معارض نظیر سازمان منافقین، حمایت از سلمان رشدی ، اعمال اثر گذارترین تحریم‌های اقتصاد‌‌ی به بهانه برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای کشورمان د‌‌ر یک د‌‌هه اخیر و  هزارها خاطره ی تلخ دیگر  که اسناد همه این خیانت ها موجود است؛از اقدامات رژیم سفاک انگلیس است که در حافظه ی تاریخی مردم ایران نقش بسته است. ، نقش آفرینی د‌‌ر فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ و تلاش برای براندازی نظام و تشکیک در سلامت انتخابات و هدایت آشوب طلبان بعد از انتخابات آخرین لطمه ای بود که ملت ایران از این دولت استکباری متحمل شد.»


شرح هر کدام از خباثتهای فوق نیازمند طول و تفسیر است که در این چند خط نمی گنجد اما اجمالاً میتوان اشاره کرد که تاکنون رژیم اختلاف افکن انگلیس دو جنبش و انقلاب مردم ایران را - انقلاب مشروطه،جنبش ملی شدن صنعت نفت- با سوار شدن بر موج انقلاب و نشان دادن دست دوستی با روش همیشگی خود که خیانت از  پشت بوده،طبق منافع و مطامع خود منحرف کرده و به اهداف خود رسیده است. لکن باتوجه به باز شدن قفل د‌‌رب ساختمان شماره ۱۷۲ د‌‌ر خیابان فرد‌‌وسی در هفته های اخیر،همان مکانی که انگلستان  با انتقال  تحصن مردم خواهان مشروطه  از حرم حضرت معصمومه (س)و عبدالعظیم (ع)به آنجا  مقدمات  منحرف شدن مشروطه را فراهم کرد  ورضاخان میرپنج را بر سر کار آورد و نتیجه آن ۶۰ سال حکومت کردن رژیم منحوس پهلوی بر این کشور بود.همان مکانی که اتاق فکر استعمار برای براندازی دولت مصدق و در نتیجه نابود شدن کامل آورده های  جنبش ملی شدن صنعت نفت بود، نیازمند است به این رژیم اختلاف افکن و خائن فهمانده شود گذشت زمان؛ ساده لوحی ها و کج فهمی ها و دنیا طلبی ها را بر مردم روشن کرده و این بزرگ ملت حماسه ساز تاریخ را نسبت به نقشه های آنان ایمن یا به قول خودشان واکسینه ساخته است.


حال روی صحبتمان با دولتمردان خودمان است که:


الا ای مسئولین جمهوری اسلامی ایران؛ امنای ملت، از شما انتظار میرود با نگاهی به تاریخ انگلستان در قبال ایران و رصد روند همیشگی آنها اشتباهات گذشته را تکرار نکرده و به جای کتک زدن دانشجویان بیدار این مملکت به گناه اعلام بیزاری از آن دولت خبیث، مانع نفوذ همه جانبه انگلستان شوید که در صورت درنظر نگرفتن این امر خطیر عاقبت شما نیز به همان هایی گره خواهید خورد که در صفحات تاریخ متنهای سوء آن ها رقم خورده است. و این را بدانید و میدانیم که آمریکا وسایر دول مستعمر،اختلاف افکنی را از انگلستان آموختند. پس اگر  نتوانید دشمن را و بالطبع نقشه های آن را آنگونه که امام خراسانی مان فرمود:" نقشه‌ی دشمن در درجه‌ی اوّل ایجاد اختلاف و نقشه‌ی دوّم نفوذ در منظقه است" بشناسید؛ جوانان این مرز وبوم همانگونه که رهبری فرمودند خیانت های این دولت چندرو را از یاد نخواهند برد و تمام نقشه های روباه پیر را حتی با پرداخت هزینه جانی خنثی خواهند ساخت که دشمن رئیسعلی، بریتانیای کبیر بود و از آن امپراطوری تکه انگلستانی بیش باقی نمانده است که آن هم به زودی از صحنه روزگار محو خواهد شد.


ان شالله
والعاقبۀ للمتقین
۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۱
حسین کازرونی


هر سو که دویدیم همه روی تو دیدیم
هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم

 هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت
آن قبله دل را خم ابروی تو دیدیم

 هر سرو روان را که در این گلشن دهرست
بر رسته بستان و لب جوی تو دیدیم

 از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم
با باد صبا قافله بوی تو دیدیم

 روی همه خوبان جهان را به تماشا
 دیدیم ولی آینه روی تو دیدم

 در دیده شهلای بتان همه عالم
 کردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم

 تا مهر رخت بر همه ذرات بتابید
 ذرات جهان را به تک و پوی تو دیدیم

 در ظاهر و باطن به مجاز و به حقیقت
خلق دو جهان را همه رو سوی تو دیدیم

هر عاشق دیوانه که در جمله گیتی است
بر پای دلش سلسله موی تو دیدیم

سر حلقه رندان خرابات مغان را
دل در شکن حلقه گیسوی تو دیدیم

 از مغربی احوال مپرسید که او را
سودازده طرّه هندوی تو دیدیم

(دیوان شمس مغربی، غزل 139)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۸
حسین کازرونی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۹
حسین کازرونی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۷
حسین کازرونی

  آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند   ( امام خمینی )


آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند   ( امام خمینی )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۸
حسین کازرونی

در جمهوری اسلامی ، همه آزادند الا حزب اللهی ها !



در جمهوری اسلامی ، همه آزادند الا حزب اللهی ها !




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۷
حسین کازرونی

 

پـــرسیــدم یاد شهیــدان چـــه شـــد ؟؟؟


گفتند : یک کوچــه بنامشان نـکــردیـــم مگـــر ....



http://sahab.blogfa.com/ http://sahab.blogfa.com/   عده ای در خون و آتش، عـــــده ای در پول خلق هر دو رقصیدند، اما این کجـــــا و آن کجـــــا؟  عده ای سرب و گلوله، عده ای میلیــــــــــاردهـا هردو تا خوردند، اما این کجــــــا و آن کجــــــا؟  عده ای بر روی میــــــــــن و عده ای بر بال قــــو هر دو خوابیــدند، اما این کجــــــا و آن کجــــــا؟  این یکی از سوز ترکش، آن یکی هم در ســـونا سوختند این هر دو اما، اما این کجـا و آن کجــا؟  این یکی بر تخت ماســــاژ, آن یکی بر ویلچــری هردو آرامنــــــــد،اما این کجـــا و آن کجــا؟  این یکی در عمق دجــــله، آن یکی آنتالیــــــــــا هردو در آب اند، اما این کجـــــــا و آن کجــــــــا؟  عده ای کردند کـــار و عــــــده ای بستند بــــــار هردو فعــــــــــــالند، اما این کجـــا و آن کجــا؟    

عده ای در خون و آتش، عـــــده ای در پول خلق
هر دو رقصیدند، اما این کجـــــا و آن کجـــــا؟

عده ای سرب و گلوله، عده ای میلیــــــــــاردهـا
هردو تا خوردند، اما این کجــــــا و آن کجــــــا؟

عده ای بر روی میــــــــــن و عده ای بر بال قــــو
هر دو خوابیــدند، اما این کجــــــا و آن کجــــــا؟

این یکی از سوز ترکش، آن یکی هم در ســـونا
سوختند این هر دو اما، اما این کجـا و آن کجــا؟

این یکی بر تخت ماســــاژ, آن یکی بر ویلچــری
هردو آرامنــــــــد،اما این کجـــا و آن کجــا؟

این یکی در عمق دجــــله، آن یکی آنتالیــــــــــا
هردو در آب اند، اما این کجـــــــا و آن کجــــــــا؟

عده ای کردند کـــار و عــــــده ای بستند بــــــار
هردو فعــــــــــــالند، اما این کجـــا



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۵
حسین کازرونی

پس از گذشت حدود سه سال از وقوع زلزله ارسباران، حاج فیض‌اله فیضی و ننه‌ قیز نعمتی، خانواده شهید عوض فیضی ساکن روستای زلزله زده‌ی آقاکندی از توابع شهرستان اهر هنوز در یک کانکس ویژه احشام زندگی می‌کنند.
بنا به گفته برادر شهید عوض فیضی ، پس از انتشار گزارش تصویری از "زندگی پدر و مادر شهید در کانکس" توسط خبرگزاری فارس در اواخر سال93 مسئولان امر قول دادند مشکلات این خانواده شهید هرچه زودتر برطرف شود اما متأسفانه تا کنون هیچ مساعدت و حرکت قابل توجهی از سوی مسئولین بخصوص بنیاد شهید و امور ایثارگران صورت نگرفته است.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
منبع : فارس
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۴
حسین کازرونی

 

 

18سوالی که شاید پاسخش را نمی دانید؟

با هم این سوال های مهم تاریخ انقلاب را مرور میکنیم ...

1 - چه کسی پس از آزادی خرمشهر، بدون اطلاع امام، نیروهای ایرانی را به لبنان فرستاد که منجر به اسارت 4 گروگان ایرانی بخصوص حاج "احمد متوسلیان" شد و امام دستور بازگشت نیروها را داد و فرمود: "راه قدس از کربلا می گذرد"؟
هر سه دو
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی


2 - پسر چه کسی در سال های جنگ، در سوئیس درس می خواند و مهندسی گرفت و امروز پدرش می گوید: "فرزندم جانباز شیمیایی است."
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
هردو


3- پسر چه کسی به آمریکا گریخت و اسناد و اطلاعات مملکت را به سازمان سیا داد ولی با تلاش پدر خود، محترمانه به ایران بازگشت، در محرمانه ترین پست مشغول به کار شد و همه آن چه را از او خواسته بودند، برداشت و دوباره به آغوش اربابانش گریخت؟

هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
هر دو


4- چه کسی در ماه های آخر جنگ، یکی از مسئولین عالی رتبه مملکتی، خطاب به او و همقطارانش فرمود:
"اگر یک مو از تن صدام در تن شما بود، جنگ را چند باره برده بودیم."

هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


5 – "صدام یزید کافر"، در ماه های آخر جنگ، در نامه هایش چه کسی را "برادر عزیز" خطاب کرد؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


6- چه کسی در برابر فرموده امام که با شنیدن ورود ناوهای آمریکا به منطقه فرمود: "اگر من جای شما بودم، با آر.پی.جی اولین ناو آمریکا را می زدم"
پاهایش لرزید، تته پته کرد و گفت: "یعنی شما می گویید ما این کار را بکنیم؟"
که امام فرمود: "نخیر. گفتم اگر من جای شما بودم این کار را می کردم."
و آنها هم از خدا خواسته، نفس راحتی کشیدند و این کار را انجام ندادند؟

هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


7 - چه کسی در ماه های آخر جنگ، برای امام نامه نوشت و مدعی شد: "مردم خسته شده اند و دیگر به جبهه نمی روند."
ولی با آغاز عملیات مرصاد و حضور عظیم مردم در جبهه ها، امام فرمود: "اگر می دانستم این همه نیرو به جبهه می رود، قطعنامه را نمی پذیرفتم."
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


8 - چه کسی در ماه های آخر جنگ، برای امام نامه نوشت و مدعی شد که بودجه مملکت به زیر صفر رسیده است، تا دستی در پر کردن جام زهر قطعنامه 598 داشته باشد؟


میر حسین موسوی
هاشمی رفسنجانی

هر دو


9 - چه کسی برای امام نامه نوشت و مدعی شد "تا 5 سال آینده هیچ پیروزی ای نخواهیم داشت و ..." که نامه اش منجر به زهرنامه 598 شد؟

هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


10 - چه کسی با نوشتن نامه ای برای امام، زمینه های تحمیل قطعنامه 598 را آماده کرد، ولی در آخر نامه خود مدعی شد: "با همه اینها، من معتقدم که هنوز هم باید جنگید" که امام در جوابش گفت: "این شعاری بیش نیست."

هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


11 - فرزندان کدامیک از این حضرات، در جبهه مفقود الاثر شده و مادرش همچنان چشم انتظار بازگشت جگر گوشه اش است؟
هیچکدام
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی



12 - فرزند کدامیک از گزینه های زیر، در جنگ شیمیایی شده ولی بنیاد شهید او را جانباز محسوب نکرد و سرانجام بر اثر عوارض گازهای شیمیایی شهید شد و حضرات بعد از مرگش برای او پرونده شهادت تشکیل دادند؟
هیچکدام
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی



13 - فرزند چه کسی به بهانه حضور در جبهه، به ادعای این که "حق من است" بنیاد شهید، بنیاد جانبازان، بنیاد مستضعفان و ... را غارت کرد و همچنان مشغول است؟
مهدی کروبی
هاشمی رفسنجانی
هر دو



14 - چه کسی در سال های جنگ، در بنیاد شهید، برای همسران شهدا "زندان زنان" برپا کرد و به اذیت و آزار آنان مشغول بود؟
مهدی کروبی
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر سه



15 - فرزند کدامیک از حضرات، حافظ یا قاری و یا مانوس با قرآن است؟
هیچکدام
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی



16 - فرزندان چه کسی از رانت پدر خود استفاده کرده و از همان زمان جنگ، به تجارت و سیاحت و ... در داخل و خارج از کشور مشغول بوده و هستند؟
هر دو
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی



17 - چه کسی با گذشت دو سه سال از پایان جنگ، تصمیم گرفت به تقلید از صدام، یک روز را به عنوان "روز مفقودین" اعلام کند و جست وجو وکشف شهدای مفقود را متوقف کند و مادران را همچنان چشم انتظار جگر گوشه هایشان بگذارد؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو


18 - چه کسی در برابر تفحص و کشف پیکر شهدا و تشییع آنان در شهرها، گفت: "جلوی این کاروان های مرگ را بگیرید"؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی

هر دو

جواب

گزینه الف در تمامی سوالات گزینه صحیح می باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۳
حسین کازرونی