همایش شیرخوارگان حسینی - 1394
همایش شیرخوارگان حسینی - 1394
همایش شیرخوارگان حسینی - 1394
پرچم عزای امام حسین (ع) روز چهارشنبه 22مهر ماه 1394 در آستانه ماه محرم بر گنبد حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ (ع) سومین حرم اهل بیت (ع) برافراشته شد.
مشاهده عکس های بیشتر از مراسم تعویض پرچم حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) - شیراز
مشاهده عکس های بیشتر از مراسم تعویض پرچم حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) - شیراز
مشاهده عکس های بیشتر از مراسم تعویض پرچم حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) - شیراز
مشاهده عکس های بیشتر از مراسم تعویض پرچم حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) - شیراز
*خواستگاری و ازدواج دختر علّامه مجلسی(ره)
روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.
بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟
شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کردهام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.
آمنه بیگم در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!
عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.
داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبهای مستمند است ازدواج کند.
پس به گوشهای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که میبایست با دقت در آن میاندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.
داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.
شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.
پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بیدرنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.
وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو همافق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.
ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که میخواهم شکر خدا را به مقداری که میتوانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من میدانم که هر چه کوشش کنم نمیتوانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.
چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.
************************************
*داستان طلبه و شاهزاده
شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر -که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود- در گوشهای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه میکرد، هر بار که نفسم وسوسه میکرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهمترین شاگردان وی میتوان به ملاصدرا اشاره کرد.
************************************
*هنگامی که خوردن یک سیب سبب خیر میشود
درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل میکنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟
حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون میآمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش.
گفت: ابداً راضی نیستم.
گفت: قیمتش را میدهم.
گفت: راضی نمیشوم.
صاحب باغ گفت: من به یک شرط از تو راضی میشوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی میشوم والا راضی نمیشوم!
پدر مقدس اردبیلی چون دید چارهای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفتههای صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت: آن دختری که برای من وصف کردی این نیست.
گفت: این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدتها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است!
************************************
*گوش دادن به حرف پدر در ازدواج و راز رسیدن به مرجعیت
مرحوم آیتالله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه میگوید: در اصفهان تحصیل میکردم، اساتید آن روز اصفهان کم نظیر بودند، مانند آیتالله کلباسی، مرحوم آقا سیدباقر درچهای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی.
من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایههای علمی من بالا میرفت که نامهای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین میکرد-، در نامه آمده بود: حسین عزیزم به بروجرد بیا، من وسایل عروسی تو را فراهم کردهام.
نامهای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت: فکر نمیکنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرمودهاست: «و بِالوالدین احساناً».
بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت: حالا میخواهی بروی برو! آیتالله بروجردی بعدها گفتند: بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قلههای بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!
منبع : خبرگزاری فارس
در آخرین سالی که مرحوم دری (١) در قید حیات بود، یک شب از دهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی قبل از منبر از ایشان سؤال می کند که: مراد از این شعر چیست؟
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی، او بجا آورد
مرحوم دری می گوید: جواب این سؤال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد .
ایشان در فراز منبر قضیه نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و داستان نان
جوین خوردن امیرالمؤمنین (ع) را در تمام مدت عمر بیان می نماید، و حتی این
که آن حضرت در تمام مدت عمر ابدا نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد . و
سپس می گوید:
مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم (ع) است که وعده نخوردن از شجره گندم را
در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را
تناول کرد . و مراد از پیر مغان حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد، و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید .
این مجموع تفسیر این بیت بود که وی برسر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد .
قبل از پایان سال، مرحوم دری فوت می کند; در سال بعد در دهه محرم در همان
شبی که این جوان سؤال را از مرحوم دری می کند، وی را در خواب می بیند که:
مرحوم دری به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من
معنی این بیت را پرسیدی و من آن طور پاسخ گفتم . اما چون بدین عالم آمده
ام، معنی آن، به طور دیگری برای من منکشف شده است:
مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) و مراد از پیر مغان حضرت سید الشهداء (ع) است .
مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم بدان امر خداوند وعده وفا
داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا به ذبح فرزندش
حضرت علی اکبر (ع) انجام داد .
فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم دری می آید و آن خواب خود را بیان می کند . (٢)
١. مرحوم آقا سید ضیاءالدین دری استاد علوم عقلی و از وعاظ شهیر تهران .
٢ . روح مجرد، یادنامه حاج سید هاشم حداد، آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص ۴۸۳ و ۴۸۴ .
آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند ( امام خمینی )
پـــرسیــدم یاد شهیــدان چـــه شـــد ؟؟؟
گفتند : یک کوچــه بنامشان نـکــردیـــم مگـــر ....
18سوالی که شاید پاسخش را نمی دانید؟
با هم این سوال های مهم تاریخ انقلاب را مرور میکنیم ...
1 - چه کسی پس از آزادی خرمشهر، بدون اطلاع امام، نیروهای ایرانی را به
لبنان فرستاد که منجر به اسارت 4 گروگان ایرانی بخصوص حاج "احمد متوسلیان"
شد و امام دستور بازگشت نیروها را داد و فرمود: "راه قدس از کربلا می
گذرد"؟
هر سه دو
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
2 - پسر چه کسی در سال های جنگ، در سوئیس درس می خواند و مهندسی گرفت و امروز پدرش می گوید: "فرزندم جانباز شیمیایی است."
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
هردو
3- پسر چه کسی به آمریکا گریخت و اسناد و اطلاعات مملکت را به سازمان سیا
داد ولی با تلاش پدر خود، محترمانه به ایران بازگشت، در محرمانه ترین پست
مشغول به کار شد و همه آن چه را از او خواسته بودند، برداشت و دوباره به
آغوش اربابانش گریخت؟
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
هر دو
4- چه کسی در ماه های آخر جنگ، یکی از مسئولین عالی رتبه مملکتی، خطاب به او و همقطارانش فرمود:
"اگر یک مو از تن صدام در تن شما بود، جنگ را چند باره برده بودیم."
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
5 – "صدام یزید کافر"، در ماه های آخر جنگ، در نامه هایش چه کسی را "برادر عزیز" خطاب کرد؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
6- چه کسی در برابر فرموده امام که با شنیدن ورود ناوهای آمریکا به منطقه
فرمود: "اگر من جای شما بودم، با آر.پی.جی اولین ناو آمریکا را می زدم"
پاهایش لرزید، تته پته کرد و گفت: "یعنی شما می گویید ما این کار را بکنیم؟"
که امام فرمود: "نخیر. گفتم اگر من جای شما بودم این کار را می کردم."
و آنها هم از خدا خواسته، نفس راحتی کشیدند و این کار را انجام ندادند؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
7 - چه کسی در ماه های آخر جنگ، برای امام نامه نوشت و مدعی شد: "مردم خسته شده اند و دیگر به جبهه نمی روند."
ولی با آغاز عملیات مرصاد و حضور عظیم مردم در جبهه ها، امام فرمود: "اگر
می دانستم این همه نیرو به جبهه می رود، قطعنامه را نمی پذیرفتم."
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
8 - چه کسی در ماه های آخر جنگ، برای امام نامه نوشت و مدعی شد که بودجه
مملکت به زیر صفر رسیده است، تا دستی در پر کردن جام زهر قطعنامه 598 داشته
باشد؟
میر حسین موسوی
هاشمی رفسنجانی
هر دو
9 - چه کسی برای امام نامه نوشت و مدعی شد "تا 5 سال آینده هیچ پیروزی ای نخواهیم داشت و ..." که نامه اش منجر به زهرنامه 598 شد؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
10 - چه کسی با نوشتن نامه ای برای امام، زمینه های تحمیل قطعنامه 598 را
آماده کرد، ولی در آخر نامه خود مدعی شد: "با همه اینها، من معتقدم که هنوز
هم باید جنگید" که امام در جوابش گفت: "این شعاری بیش نیست."
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
11 - فرزندان کدامیک از این حضرات، در جبهه مفقود الاثر شده و مادرش همچنان چشم انتظار بازگشت جگر گوشه اش است؟
هیچکدام
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
12 - فرزند کدامیک از گزینه های زیر، در جنگ شیمیایی شده ولی بنیاد شهید
او را جانباز محسوب نکرد و سرانجام بر اثر عوارض گازهای شیمیایی شهید شد و
حضرات بعد از مرگش برای او پرونده شهادت تشکیل دادند؟
هیچکدام
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
13 - فرزند چه کسی به بهانه حضور در جبهه، به ادعای این که "حق من است"
بنیاد شهید، بنیاد جانبازان، بنیاد مستضعفان و ... را غارت کرد و همچنان
مشغول است؟
مهدی کروبی
هاشمی رفسنجانی
هر دو
14 - چه کسی در سال های جنگ، در بنیاد شهید، برای همسران شهدا "زندان زنان" برپا کرد و به اذیت و آزار آنان مشغول بود؟
مهدی کروبی
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر سه
15 - فرزند کدامیک از حضرات، حافظ یا قاری و یا مانوس با قرآن است؟
هیچکدام
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
16 - فرزندان چه کسی از رانت پدر خود استفاده کرده و از همان زمان جنگ، به
تجارت و سیاحت و ... در داخل و خارج از کشور مشغول بوده و هستند؟
هر دو
هاشمی رفسنجانی
مهدی کروبی
17 - چه کسی با گذشت دو سه سال از پایان جنگ، تصمیم گرفت به تقلید از
صدام، یک روز را به عنوان "روز مفقودین" اعلام کند و جست وجو وکشف شهدای
مفقود را متوقف کند و مادران را همچنان چشم انتظار جگر گوشه هایشان بگذارد؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
18 - چه کسی در برابر تفحص و کشف پیکر شهدا و تشییع آنان در شهرها، گفت: "جلوی این کاروان های مرگ را بگیرید"؟
هاشمی رفسنجانی
میر حسین موسوی
هر دو
جواب
گزینه الف در تمامی سوالات گزینه صحیح می باشد