سردار شهید محمد اسلامی نسب

دلنوشته ها و اشعار جالب

سردار شهید محمد اسلامی نسب

دلنوشته ها و اشعار جالب

سردار شهید محمد اسلامی نسب

1- شهادت آنچنان شیرین و لذت بخش است که با هیچ کدام،از وعده های دینوی او را مقیاسی نیست. شهادتی که دشمن با هیچ سلاحی علیه او نمی تواند به مبارزه در آید و همه تیغ های دشمن در مقابلش کند و بی اثر است.



2 - من هر وقت نام مبارک بی بی فاطمه الزهرا (س)را به زبان میارم نا خودآگاه از خود بی خود میشوم و مطمئن هستم که ایشان ما را شر منده نمیکنه

پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکم امام علی (ع) در قبال دختر بی گناه!» ثبت شده است

 

 

 دختری بی گناه را به نزد عمر آوردند و به زنای او گواهی دادند  و اینک سرگذشت دختر بی گناه :  در کودکی پدر و مادر را از دست داده بود ، مردی از او سرپرستی می کرد، آن مرد مکرر به سفر می رفت، دخترک بزرگ شده و به مرتبه زناشوئی رسید. همسر آن مرد می ترسید شوهرش دختر را به عقد خود درآورد؛ از این جهت حیله ای کرد و عده ای از زنان همسایه را به منزل خود فراخواند تا دست و پای دختر را بگیرند و زن با انگشت، بکارت دختر را برداشت.  شوهرش از سفر بازگشت .  زن به او گفت: دخترک مرتکب فحشاء شده، و زنان همسایه را که در ماجرایش شرکت داشتند جهت گواهی حاضر ساخت.  مرد قصه را نزد عمر برد و مطرح نمود ، عمر حکم نکرد و گفت:  برخیزید نزد علی بن ابیطالب برویم. آنان برخاسته و همه با هم به محضر امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شدند و داستان را برای آن حضرت بیان داشتند.  امیرالمومنین علیه السلام به آن زن رو کرد و فرمود:  آیا بر ادعایت گواه داری؟ گفت: آری، بعضی از زنان همسایه شاهد من هستند، و آنان را حاضر ساخت.    آنگاه حضرت شمشیر را از غلاف بیرون کشید و در جلو خود قرار داد و فرمود:

 

 

 

دختری بی گناه را به نزد عمر آوردند و به زنای او گواهی دادند

و اینک سرگذشت دختر بی گناه :

در کودکی پدر و مادر را از دست داده بود ، مردی از او سرپرستی می کرد، آن مرد مکرر به سفر می رفت، دخترک بزرگ شده و به مرتبه زناشوئی رسید.
همسر آن مرد می ترسید شوهرش دختر را به عقد خود درآورد؛ از این جهت حیله ای کرد و عده ای از زنان همسایه را به منزل خود فراخواند تا دست و پای دختر را بگیرند و زن با انگشت، بکارت دختر را برداشت.

شوهرش از سفر بازگشت .

زن به او گفت: دخترک مرتکب فحشاء شده، و زنان همسایه را که در ماجرایش شرکت داشتند جهت گواهی حاضر ساخت.

مرد قصه را نزد عمر برد و مطرح نمود ، عمر حکم نکرد و گفت:

برخیزید نزد علی بن ابیطالب برویم. آنان برخاسته و همه با هم به محضر امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شدند و داستان را برای آن حضرت بیان داشتند.

امیرالمومنین علیه السلام به آن زن رو کرد و فرمود:

آیا بر ادعایت گواه داری؟ گفت: آری، بعضی از زنان همسایه شاهد من هستند، و آنان را حاضر ساخت.

 
آنگاه حضرت شمشیر را از غلاف بیرون کشید و در جلو خود قرار داد و فرمود: "تمام زنها را در حجره هایی جداگانه داخل کنند ، و آنگاه زن آن مرد را فراخوانده و بازجوئی کاملی از او به عمل آورد ولی او همچنان بر ادعای خود ثابت بود

پس او را به اتاق سابقش برگرداند و یکی از گواهان را احضار کرد و خود، روی دو زانو نشست و به زن شهادت دهنده فرمود:

مرا می شناسی؟

من علی بن ابیطالب هستم و این شمشیر را می بینی شمشیر من است و زن آن مرد، بازگشت به حق نمود

و او را امان دادم، اکنون اگر راستش را نگویی تو را خواهم کشت!

[[  از این جمله بر مى آید که مستکشف حق مانند مصلح، دروغگو محسوب نمى شود و شاید هم منظور از بازگشت به حق این است که آن زن به جاى اولش که توقفش در آنجا حق بوده بازگشته و مقصود از امان ، امان از ستم بر او است که به نحو توریه فرموده است.]]

زن بر خود لرزید و به عمر گفت: ای خلیفه! مرا امان ده، الان حقیقت حال را می گویم.


امیرالمومنین علیه السلام به زن فرمود: پس بگو.

زن گفت: به خدا سوگند حقیقت ماجرا از این قرار است: { چون زن آن مرد، زیبایی و جمالِ دختر را دید، ترسید شوهرش با او ازدواج نماید ، از این جهت ما را به منزل خود فراخواند و مقداری شراب به دختر خورانید و ما او را گرفتیم و خود با انگشت بکارت دختر بی گناه را برداشت. }

در این موقع امیرالمومنین علیه السلام فرمود:

الله اکبر! من اولین کسی بودم پس از حضرت دانیال که بین شهود تفرقه انداخته از این راه حقیقت را کشف کردم.

و سپس بر تمام زنانی که تهمت به ناحق زده بودند حد افتراء جاری کرد، و زن را وادار نمود تا دیه بکارت دختر { چهارصد درهم } را به او بپردازد و دستور داد آن مرد، زن جنایتکار خود را طلاق داده و همان دختر را به همسری بگیرد

و آن حضرت علیه السلام مهرش را از مال خود مرحمت فرمود.

پس از اتمام و فیصله قضیه، عمر گفت: یا اباالحسن! قصه حضرت دانیال را برای ما بیان فرمایید.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۴
حسین کازرونی