آهنگران میخوند:
یادشبهایی که بسیجی میشدیم
شمع شبهای دوعیجی میشدیم
این مصرع آخرمیدونین یعنی چی؟؟
عراق تومنطقه " دوعیجی "بمب فسفری می انداخت
فسفر با اکسیژن هوا به سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه
بچه بسیجی ها زیربمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید
و با هیچ وسیلهای خاموش نمی شد و آنها می سوختن
و صبح که می شد ، باد ، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد
کی فهمید؟
کی دلش سوخت؟
کی میدونه کی سوخت!
کی میدونه چرا داد نزدن و سوختن...
" از خون جوانان وطن لاله دمیده "
یادشبهایی که بسیجی میشدیم
شمع شبهای دوعیجی میشدیم
این مصرع آخرمیدونین یعنی چی؟؟
عراق تومنطقه " دوعیجی "بمب فسفری می انداخت
فسفر با اکسیژن هوا به سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه
بچه بسیجی ها زیربمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید
و با هیچ وسیلهای خاموش نمی شد و آنها می سوختن
و صبح که می شد ، باد ، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد
کی فهمید؟
کی دلش سوخت؟
کی میدونه کی سوخت!
کی میدونه چرا داد نزدن و سوختن...
" از خون جوانان وطن لاله دمیده "